معرفی کتاب خلق رفتارهای ماندگار
کتاب خلق رفتارهای ماندگار نوشتهی مارشال گلداسمیت و مارک رایتر به ما نشان میدهد چگونه میتوانیم عزم خود را جزم کنیم و به انسانی که میخواهیم باشیم تبدیل شویم. این کتاب به ما میگوید برای اینکه فرد موفقی شویم باید بسیاری از رفتارهایی را که در طول زندگی بهصورت یک عادت درآمدهاند تغییر دهیم تا پندار و کردار ما شکل و شمایل تازهای به خود بگیرند.
عملکرد ما انسانها ترکیبی از رفتارهای خودآگاه و ناخودآگاه است که سرانجام مطلوب یا نامطلوب داشته و خواهد داشت. در بسیاری از رویدادها و اتفاقات روزانه ما با شرایطی مواجه میشویم که تابع رفتار خودمان است و اگر نتیجهی مطلوبی ندهند، نمیتوانیم کسی جز خودمان را مقصر آن بدانیم. بنابراین برای گرفتن نتایج مطلوب در زندگی باید رفتارهای خود را تغییر دهیم و این به آن معناست که بسیاری از عادتها و عملکردهای نادرست و یا بهظاهر صحیح را از خود دور کنیم.
کتاب خلق رفتارهای ماندگار (Triggers: Creating Behavior That Lasts) نوشتهی مارشال گلداسمیت (Marshall Goldsmith) و مارک رایتر (Mark Reiter) ما را به این نکتهی مهم میرساند که اگر خودمان نخواهیم هیچ فرد یا عامل بیرونیای نمیتواند تغییری در ما ایجاد کند. این کتاب همچنین به ما میگوید که وقتی تصمیم میگیریم تغییر کنیم، ممکن است به موفقیت دست پیدا نکنیم؛ چراکه روش درست تغییر را تشخیص ندادهایم و بدون اختیار به بیراهه رفتهایم.
در این کتاب به مواردی اشاره شده که مانند یک راهنما ما را برای شکستن قواعد نانوشتهی رفتاری و ایجاد تغییر در آنها کمک میکند؛ بر اساس آنچه این کتاب در اختیار ما قرار میدهد، انسان در بسیاری از وقایع و رویدادهایی که پیرامونش میگذرد دخل و تصرفی ندارد، اما در نحوهی پاسخگویی به آن شرایطی جبری بهطور قطع یک انتخاب آگاهانه خواهد داشت؛ بنابراین ما میتوانیم با تغییر صحیح رفتارهای خود به رویدادهای اطراف پاسخ مناسبی دهیم تا کمتر نسبت به آن رویداد آسیبپذیر باشیم.
کتاب خلق رفتارهای ماندگار نوشتهی مارشال گلداسمیت و مارک رایتر، کتابی دربارهی تغییر رفتار در بزرگسالان است. کافی است از خود بپرسیم در مورد یک واقعه چقدر داریم درست عمل میکنیم؟ آیا میتوانستیم بهتر عمل کنیم؟ و آیا میتوانیم چیزی را که میخواهیم تغییر دهیم را خودمان انتخاب کنیم یا نه؟ پاسخ به این پرسشها میتواند ما را برای برداشتن گامهای اساسی در تغییر شرایط آماده کند.
این کتاب به ما میگوید که ممکن است در ارزیابی موقعیت امروزمان دچار افسوس و حسرت شویم، اما کاری که باید انجام دهیم پذیرش و بهآغوشکشیدن حسرتها است؛ چرا که اگر نگاه واقعبینانهای به این افسوسها نداشته باشیم نمیتوانیم هر آنچه را باعث این شرایط شدهاند را کنار بگذاریم و موقعیت تازهای را ایجاد کنیم.
این کتاب با ترجمهی محسن وارثی در سال 1399 از سوی انتشارات آریانا قلم منتشر شده است.
با مارشال گلداسمیت و مارک رایتر بیشتر آشنا شویم
مارشال گلداسمیت (متولد 1949) نویسنده و مدرس رهبری اجرایی اهل ایالات متحده آمریکا است. او از مؤسسهی فنآوری رز-هولمن لیسانس اقتصاد و از دانشکدهی بازرگانی دانشگاه ایندیانا مدرک فوق لیسانس MBA گرفت. سپس تحصیلات خود در مقطع دکتری را در دانشکدهی مدیریت UCLA اندرسون در لسآنجلس ادامه داد. او در سال 2012 جایزهی منتخب دانشآموختگان UCLA را از آن خود کرد که بالاترین افتخار برای دانشآموختگان این دانشگاه است. او در دههی هشتاد میلادی استادیار و سپس دانشیار دانشکدهی بازرگانی دانشگاه لویولا مریمونت بود و بعد از آن بهعنوان استاد مدیریت در دانشکدهی تجارت تاک کالج دارتموث خدمت کرد. «کار؛ عشق قابلملاحظه»، «چگونه زنان برمیخیزند» و «رهبری جهانی» از مشهورترین کتابهای این نویسنده است.
مارک رایتر نویسنده و کارگزار ادبی است که در نگارش کتابهای مدیریت، رهبری و سازماندهی با نویسندگانی همچون مارشال گلداسمیت، توایلا تراپ و مارک دونسنبری همکاری داشته است.
در بخشی از کتاب خلق رفتارهای ماندگار میخوانیم
در طول دوازده سالی که مایکل بلومبِرگ از 2001 تا 2013 شهردار نیویورک بود، در مقام «مهندس اجتماعیِ» خستگیناپذیر همواره در تغییر رفتار مردم بهسوی بهتر شدن (دستکم به عقیده خودش) تلاشی سترگ به خرج میداد. چه زمانیکه سیگار کشیدن در اماکن عمومی را ممنوع کرد و چه زمانیکه دستور داد تمام وسایل نقلیه عمومی را دوگانهسوز کنند، هدفش همواره خودبهسازی مدنی بود.
او نزدیک پایان دوره سوم و پایانی خدمتش در 2012 تصمیم گرفت به جان چاقی همهگیر در کودکان بیفتد. این کار را با ممنوع کردن فروش نوشابههای قندی غیرالکلی در اندازههای بیشتر از نیم لیتر انجام داد. میتوانیم درباره امتیازات عقیده بلومبرگ و ناعدالتیهای بهوجودآمده براثر راههای گریز آن بحث کنیم، ولی همه توافق داریم که کاهش چاقی در کودکان کار خوبی است. بلومبرگ، از کورهراهی، تلاش میکرد محیط وسوسهکننده مردم به زیادهروی در مصرف نوشابههای قندی را تغییر دهد. منطقش محکم بود: اگر به مصرفکنندگان – مثلاً، سینماروها– لیوانهای یکلیتری بهازای چند پنی بیشتر از لیوانهای نیملیتری پیشنهاد نشود، آنها لیوان کوچکتر را خواهند خرید و قند کمتری مصرف خواهند کرد.
او مردم را از نوشیدن تمام نوشیدنیهای قندی دلخواهشان منع نکرده بود (آنان میتوانستند کماکان دو لیوان نیملیتری بخرند). صرفاً مانعی کوچک سر راه قرار داده بود تا رفتار مردم تغییر کند – مانند زمانیکه درِ اتاقتان را میبندید تا پیشازآنکه مردم خلوت شما را به هم بزنند در بزنند. من شخصاً در این قضیه ذینفع نبودم. (کار من در این کتابْ قضاوت کردن نیست. مأموریت من کمک به مردم برای بدل شدن به آدمی است که میخواهند باشند، نه اینکه به آنان بگویم آن آدم دلخواه کیست.) منتظر بودم که برنامه بلومبرگ بهصورت نمونه اعلای مقاومت در برابر تغییر پدیدار شود. من عاشق نیویورکم. شهروندان خوبِ آنجا مرا ناامید نکردند.
دیدگاهتان را بنویسید